رادمهررادمهر، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه سن داره

رادمهر رنجبران

يازده سالگي ات پر بار و پر از موفقيت 😘

158 روزگی و کلی شاهکار از گل پسری ما

سلام نازنازی مامان ، گل پسری دیروز وقتی که تو کریرت نشسته بودی خودتو پرت کردی پایین که تو هوا گرفتیمت ، آخه بچه چرا آروم نمیگیری شیطون بلا . امروز  با هم رفتیم مطب دکتر شهیدی ، دکتر بهمون گفت که دیگه باید غذا رو شروع کنیم ، قطره آهن بدیم و ... اومدیم خونه و شروع کردم برات درست کنم اما چه درست کردنی ، بدستور دکتر فرنی قد یه نخود ، من یکم بیشتر درست کردم تا ته قابلمه نچسبه . قطره آهن رو هم دو برابر وزن شروع کردم و بهت دادم . امروز گل پسری مامانیه غلط کامل زد و منم سریع ازش عکس گرفتم ، دیگه پسری نمیتونیم جایی تنهات بذاریم باید از این به بعد خیلی مواظبت باشیم که خودتو جایی پرت نکنی ، آخه وقتی بغلت می کنیم خودتو می خوا...
16 فروردين 1391

ماجراهای سفر به کیش آقا رادمهر

سلام گل مامانی ، حالت خوبه ؟ امروز ظهر از کیش برگشتیم سفر خوبی بود به ما خیلی خوش گذشت ،به شما چطور ؟ بیشتر مواقع پسر خوبی بودی .روز اول صبح و عصر تو بازارها می چرخیدیم ، روز دوم صبح گردش در مجموعه مرجان  ،عصر بازارها ، روز سوم صبح بازارها و عصر اسکله تفریحی ، کشتی آکواریوم و شب پدیده کیش. کارهایی که برای اولین بار انجام دادی : اول اینکه اولین مسافرت زندگی پسرم بود ، بعد یاد گرفتی که شیشه شیرتو خودت نگه می داری و شیر می خوری و آخر از همه و با مزه ترین کار خوردن انگشت های پاهای کوچولوت بود . حالا عکس های اولین مسافرت رو برات می ذارم . رادمهر در فرودگاه کیش     رادمهر در محوطه هتل   رادمهر در کنار ه...
13 فروردين 1391

پنج ماهگی و ...

پسرم ،عشقم ،امیدم ، نفسم ،زندگیم ، عمرم ، نازنینم ، آروم جونم همه هستی من  پنج ماهگیت مبارک           پسرم دیروز در پنج ماهگی تو کریرت نشستی و داشتی پاهاتو لمس می کردی ،  با لمس کردن پاهای کوچولو و تپلت اونارو شناختی و داشتی کلی بازی می کردی. دستهای کوچولوتو تقریباً یک هفته ای هست که شناختی و باهاشون بازی می کنی همچنین دیروز داشتی از کریرت می اومدی بیرون که خیلی خنده دار بود گل پسری ، بابایی پریروز اومد خونه و گفت که میای بریم کیش ؟ منم گفتم آره چرا نمی یام همین شد که بعد از رزرو بلیط و هتل بصورت کاملا غیر منتظره در عرض یک ساعت بلیط ها ok شد و ما مسا...
9 فروردين 1391

رادمهر و گردش علمی در نوروز

این چند روز عید دیدنی خونه مامان جون ، مانی جون ، عمه ها و چندنفر دیگه رفتیم خونه عمو بابا ، و دختر عموی بابا که تازگیها یه نی نی آورده به اسم حلما . خیلی کوچولو و ناز بود . دیروز هم از صبح پا شدیم و بار و بندیل و جمع کردیم و رفتیم جاده کن ، خیلی خوش گذشت ، شما هم بیشتر خواب بودی . بعضی جاها بیدار می شدی و شیر می خوردی و چند تا عکس ازت می گرفتم و دوباره می خوابیدی . اینم چند تا عکس از پسر کوچولوی ناز نازنازی ما .         ...
4 فروردين 1391